مداحی شاخه های لخت انار را میشنوم...
چه زنجیری میزنند ساقه های نازک انگور...
وقتی شاخه های لخت انار روضه می خوانند..
و باد گلاب میپاشد بروی درختان...
و عاشورا چه مظلوم مینگرد ناله های یتیمان را...
و دستهایی پاک میکند اشک کودکان را...
این دستهای غرقه به خون متعلق به کیست..؟!
آه..! این دستان چه آشنا هستند..! دستهای ساقی دشت کربلا...
.صدائی آنطرفتر به گوش میرسد: هل من ناصرٍ بنصرنی..؟!....
این صدای کیست..؟!
این صدای محزون و لبالب از درد بیکسی از آن کیست ..؟!
که نوایش به گوش همگان آشناست و اینگونه تا عمق جان را می سوزاند...
آه.....
هنوز مداحی بر قرار است...
کربلا پابرجاست ...
همیشه بوی عاشورا میاید...